جدول جو
جدول جو

معنی طرد کردن - جستجوی لغت در جدول جو

طرد کردن
(خوَرْدْ / خُرْدْ کَ دَ)
راندن. دور کردن. نفی کردن. رجوع به طرد شود
لغت نامه دهخدا
طرد کردن
سپز کردن
تصویری از طرد کردن
تصویر طرد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
طرد کردن
مطرود کردن، دور کردن، از خود راندن، تبعید کردن، نفی بلد کردن، کنار گذاشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
ریز کردن، کوبیدن و نرم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
گرد و خاک برپا کردن، برانگیختن گرد و غبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
کنایه از جمع کردن، فراهم آوردن، گلوله کردن، مدور ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرح کردن
تصویر طرح کردن
نقشۀ چیزی یا کاری را کشیدن، مطرح کردن، پیشنهاد کردن، ارائه کردن، فروختن، دور انداختن، رها کردن، تحقیر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
احساس دردی در عضوی از اعضای بدن، پایم درد میکند
فرهنگ لغت هوشیار
افکندن دور انداختن، چیزی را به زور و تکلف دادن، چیزی را به زور پرداختن، شالده چیزی را ریختن از روی کسی یا چیزی گرده برداشتن، نقاشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرب کردن
تصویر طرب کردن
شادی کردن شادی کردن خوشحالی نمودن فریبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
فراهم آوردن، جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
((گِ کَ دَ))
جمع کردن، فراهم آوردن، سر راست کردن، روند کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرح کردن
تصویر طرح کردن
((~. کَ دَ))
دور انداختن، چیزی را به قهر نزد کسی انداختن، پی افکندن، نقشه کاری را کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
((خُ کَ دَ))
از هم پاشیدن، ریزریز کردن، کشتن، نابود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
Ache
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
Crunching
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
Cool, Chill
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
chrupać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
estalar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
doer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
冷却
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
疼痛
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
咬的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
chłodzić, schładzać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
boleć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
болеть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
охолоджувати , охолоджувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
хрумтіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
боліти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
abkühlen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
knirschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
schmerzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
остужать , охлаждать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
хрустящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
esfriar
دیکشنری فارسی به پرتغالی