- طرد کردن
- سپز کردن
معنی طرد کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
احساس دردی در عضوی از اعضای بدن، پایم درد میکند
ریز کردن، کوبیدن و نرم کردن
گرد و خاک برپا کردن، برانگیختن گرد و غبار
کنایه از جمع کردن، فراهم آوردن، گلوله کردن، مدور ساختن
نقشۀ چیزی یا کاری را کشیدن، مطرح کردن، پیشنهاد کردن، ارائه کردن، فروختن، دور انداختن، رها کردن، تحقیر کردن
افکندن دور انداختن، چیزی را به زور و تکلف دادن، چیزی را به زور پرداختن، شالده چیزی را ریختن از روی کسی یا چیزی گرده برداشتن، نقاشی کردن
شادی کردن شادی کردن خوشحالی نمودن فریبیدن
فراهم آوردن، جمع کردن
Crunching
Cool, Chill
болеть
хрустящий
остужать , охлаждать
schmerzen
knirschen
abkühlen
хрумтіти
охолоджувати , охолоджувати
chrupać
chłodzić, schładzać
estalar
esfriar
scricchiolare